يه قهوه يِ تلخ و يه سيگارِ سنگين يه خونه يِ تاريک با چندتا ديوار غمگين يه آدمِ خسته که براش حتي دوستاش غريبن همون دوستايي که هيچ وقت اين زخما رو رو پاش نديدن توو کوچه پس کوچه ي تاريک روزات يه فانوس دستته ميخواي دنيا دوباره روزاي خوبتو بهت آسون پس بده يه پاي زخمي يه دلِ خسته دلي که از همين اولِ قصه شکسته زندگي برات حل نميشه انگار کُل دنيا به گره وصله پس بگو به درک بگو به درک اگه ديدي دارن گوشتِتو ميخورن بازم بگو به درک بگو به درک بگو به درک اگه ديدي دارن گوشتِتو ميخورن بازم بگو به درک احتياج به هيچکدومتون ني چون همه بلاستفاده توو پوشه موندين تا ديدين سود توو بازار فروشتون نيست مارو پله کردين خودتون رو بورس بمونين حله تو دوستموني منم دوتا گوش مخمل رو کلم بچه زرنگ کجا بودي قبلاً ؟ هنوز قد خورد و خوراک توو جيبم هست پَ بزرگ ميشم براي هرکي کوچيکم کرد قرارمون اونجا که جايِ شما ني شما که هر جا هر چي مفت باشه اونجايين تا پاچه دولايين ، بودين تا بودش حالمون عالي غيب شدين تا ديدين دوتا دوتا گاومون زاييد اگه به منه بِپا ، نخوره تنم به تنتون که ارتشِ هم هنوز يه تنه ــَس همه امتحانا رو در حد قبولي بلدم و هر اتفاقي بيوفته ميگم به درک بگو به درک بگو به درک اگه ديدي دارن گوشتِتو ميخورن بازم بگو به درک اگه ديدي دارن گوشتِتو ميخورن بازم بگو به درک بابا پسرت ميدونه که اين بدترين لحظه س بد ولي خسته ـَس جلوشو نگير حتي اگه ميدوني واسه کسي که آزادي ميخواد هر دَري بسته ـَس ميرم أ خونه آره ، ميرم أ خونه ميرم که برات چهره يِ زخمي و پيرم نمونه ميرم ديدِ خودمو نشونِ آدما بدم با اينکه همه حرفات ميمونه يادم کاملاً بابا اون پرنده که ميگفتي تو قفسه ميخواد پر بزنه بره ولي کوو نفسه وقتي همه لاشي شدن حتي ، پير مرد پير زن عادتشونه کِش برن جيره أ جيب هم من توو دلم از هيشکي توقع نيس وقتي دآشم هم بهم ميزنه کَلکو ريز ديگه بايد خودم و بکنم الک و هيس الآن وقت ساختنه وقت توکل نيست آه کُل دنيا به گره وصله پس بزرگ ميشم واسه هر کي کوچيکم کرد الآن وقت ساختنه وقت توکل نيست